سوپرمن
تشنه می شود مرد با وفا
می زند به رود پر سر و صدا
با دو دست خویش می زند به آن
تا بنوشد از آب باصفا
ناگهان در آن آب و تشنگی
می رود دلش پیش ِ بچه ها
او نمی خورد آب و می شود
از میان ِ رود ناگهان جدا
با دهان و درد او گرفته است
مَشک آب خود توی کَربلا
ابر چشم من گریه می کند
در عزای آن مرد ِ با وفا
نوشته شده در چهارشنبه 87/10/11ساعت
8:44 عصر توسط سوپرمن نظرات ( ) |
Design By : Pichak |