سفارش تبلیغ
صبا ویژن























سوپرمن

ما از قم راه افتادیم به مدت ِ یکساعت به اراک رسیدیم ، از آنجا به بروجرد رفتیم تا به بروجرد برسیم 3ساعت طول کشید بعداز بروجرد به خرم آباد رسیدیم راستی از بروجرد وارد ِ استان ِ لرستان شده بودیم ، استان ِ لرستان خیلی با صفا بود ، آنجا بود که باور می کردی بهار است ، بهترین استان در ایران در بهار ِ سال ِ 89 لرستان بود ،از خرم آباد که بیرون آمدیم یک نمایشگاه ِ بود که برای جنگ و دفاع ِ مقدس بود ... بابا خسته بود گفت من نمیام ، شما برید و برگردید تا من هم استراحتی بکنم ... منو مامان رفتیم نمیاشگاه رو دیدیم ، خیلی با حال بود ... عکس هم انداختم که  گذاشتم...

ماکت ِ آیت الله خامنه ای(رهبر)

 ماکت ِ دکتر چمران

 ماکت ِ شهید صیاد ِ شیرازی

 

 اینها رو  همه اونجا برای بازدید گذاشته بودن

 این آقاهه اونجا بود گفت بیا بامن عکس بنداز

 

 داشتم میرفتم اون بالا!!!


 


از نمایشگاه که بیرون اومدیم راه افتادیم ، کمی بعداز خرم آباد به جایی باصفا رسیدیم ، که آنجا توقف کردیم برای ناهار ،  جای باصفایی بود و خیلی چسبید جای شما خالی .... بعداز ناهار پدر و مادرم بدمینتون بازی کردند، بازیشان خیلی خنده دار بود !!! اینجا همونجایی که ناهار خوردیم ..!!!

از خرم آباد به پل دختر رفتیم ، فکر کنم 3/5 ساعت در راه بودیم ، در پل دختر پدرم بنزین زد ، از پل دختر بیرون آمدیم  خیلی تا اندیمشک راه بود بعداز یکی ، دو ساعت ، از استان ِ لرستان به استان ِ خوزستان رفتیم و بعداز 3ساعت به اندیمشک رسیدیم ،  باز آنجا توقف کردیم و آنجا من توپ خریدم ، دیگر هوا کاملا تاریک شده بود ، بعداز 10 دقیقه به دزفول رسیدیم ... در آنجا توقف کردیم پدرم بخاطر ِ قراری که با عموامید داشت با او تماس گرفت و ما منتظر ماندیم  تا عمو برسد ، تا زمانی که عمو بیاید من و مامان توپ بازی کردیم ، یه شوتم نزدیک بود به وسط ِ خیابان برود ، شوت ِ دیگر به صندلی ِ ایستگاه ِ اتوبوس برخورد کرد و تکه ای از پلاستیک ِ آن شکست .... تور ِ توپم هم آنجا گم شد ... فکر کنم اگر عمو نمی رسید توپم هم گم می شد، چون یک بار می خواست به وسط ِ خیابان برود ....
بالاخره عمو امید رسید  و ما به خانه ی آنها رفتیم ، آنجا شام خوردیم و شب را خوابیدیم....

 

ادامه دارد...!!!!

 


نوشته شده در پنج شنبه 89/1/19ساعت 12:59 صبح توسط سوپرمن نظرات ( ) |


Design By : Pichak