سوپرمن
زنگ، زنگ قرآن بود/زنگ با خدا بودن/از خدا شنیدن حرف/پاک و باصفا بودن/آمد و معلم گفت:/«مرضیه! بخوان»، خواندم/ابتدای قرآن را،/در ادامه اش ماندم/ابتدای قرآن «حمد» /سوره ای که مشهور است/سوره ای که ما حفظیم/سوره ای که چون نور است/بعد «حمد» و «بسم الله...»/«ذالک الکتاب» آمد/سخت شد برای من/خواندمش ولیکن بد/بچه ها که خندیدند/
حال من گرفت اما/دل زدم به دریا و/کردم آن زمان غوغا/بعد هم معلم گفت:/«آفرین » و خندیدم/بیست داد در دفتر/من یواشکی دیدم
----
رفتم راهپیمایی قرآنی
نوشته شده در دوشنبه 89/7/26ساعت
1:14 عصر توسط سوپرمن نظرات ( ) |
Design By : Pichak |