سوپرمن
عمه جان این سر منور را
کمکم می کنی که بردارم؟!
شامیان ای حرامیان دیدید
راست گفتم که من پدر دارم!
*
ای پدر جان عجب دلی دارم
ای پدر جان عجب سری داری
گیسویم را به پات می ریزم
تا ببینی چه دختری داری
*
ای که جان سه ساله ات بابا
به نگاه تو بستگی دارد
گر به پای تو بر نمی خیزم
چند جایم شکستگی دارد
*
آیه های نجیب و کوتاهم
شبی از ناقه ها تنزل کرد
غنچه های شبیه آلاله
روی چین های دامنم گل کرد
*
هربلایی که بود یا می شد
به سر زینب تو آوردند
قاری من چرا نمی خوانی؟!
چه به روز لب تو آوردند؟!
*
چشمهای ستاره بارانم
مثل ابر بهار می بارد
من مهیای رفتنم اما ...
خواهرت را خدا نگه دارد
***علی اکبر لطیفیان***
نوشته شده در پنج شنبه 89/9/18ساعت
11:35 صبح توسط سوپرمن نظرات ( ) |
Design By : Pichak |